گروه جنگ نرم مشرق - يکی از اساسی ترين تهديداتی که قوای فکری - فرهنگی يک کشور را با چالش روبرو می سازد، نبردی است ناهمگون و پنهان که با حرکت خزنده خود پيکره اصيل و بومی يک جامعه را از هم می گسلد، اين تهديد پنهان که عنوان جنگ نرم را بر پیشانی خود دارد، به تعبير تئوريسين معروف آمریکايي، جوزف نای نويسنده کتاب "قدرت نرم" چنين است:
«وقتی بتوانيد ديگران را وادار کنيد ايده هايتان را بپذيرند و آنچه را بخواهند که شما می خواهيد، در اين صورت مجبور نخواهيد بود برای هم جهت کردن آنها با خود، هزينه زيادی صرف سياست هويج و چماق کنيد. اغواء هميشه مؤثرتر از اکراه است و ارزش های زيادی مانند دموکراسی، حقوق بشر و فرصت های فردی وجود دارند که به شدت اغواء کننده اند...».
از قرون هجدهم و نوزدهم ميلادی که ماترياليسم(مکتب اصالت ماده) به عنوان يک مکتب نمود يافت؛ غربی ها با برنامههای از پيش طراحی شده آن را در مقابل مکتب ايده آليسم قرار دادند.
بر مبنای فلسفه ماترياليسم تنها وجود ماده پذيرفتنی است و انسان تودهای از ماده است که به عنوان يک حيوان، پيشرفت نموده و تنها قانون حاکم بر آن، قانون زد و خورد و به عبارتی تنازع بقاء است.
ريشه ماترياليسم را بايد در داروينيسم جستجو نمود. پس از شکل گيري اين مکتب، کشورهای استعمارگر از آن به عنوان شالوده جوامع بشری و پايه شکل گيری اجتماع استفاده کردند.
در سده بيستم، تفکر کارل مارکس، طرفدار انديشه داروين و بنيانگذار مکتب کمونيسم، منجر به کشته شدن بيش از 120 ميليون انسان شد و دليل آن چيزی جز فلسفه ماترياليسم نبود. گسترش و نفوذ مکتب ماترياليسم در تار و پود زندگي بشر با هدف مقابله با خداگرايی، از اولويت های اصلی کشورهای مستکبر بوده و هست. اين کشورها با کنترل رسانه و تسلط بر تمامي کمپانی ها و بنگاه های بزرگ خبر پراکنی در دنيا توانسته اند تفکر خدامحور را از بطن جامعه شان حذف کنند و با سرعت هر چه تمامتر به سمت ماده گرايی حرکت نمايند.
در دنيای امروز پيش قراول اين لوکوموتيو هاليوود است که با کثرت توليدات خود، انديشه انسان محوری را به جهانيان القاء میکند. امروزه مشکلات بشر ريشه در نهادينه شدن اين انديشه ضد الهی در قلوب و اذهان انسانها دارد. فيلم Source Code (منبع کد) يکی از آثار هالیوودی است که تلفيقی از فيلم های ماتريکس(Matrix)، آواتار(Avatar) و سرآغاز(Inception) می باشد.
فيلم "منبع کد" در بستر جهان موازی و آواتاريسم حرکت میکند. سفر در زمان آن هم در کالبد شخصی ديگر، جان مايه فيلم مذکور است و برای فهم دقيقتر داستان بايد آن را با نگاهی عميق مورد بررسی قرار داد.
نگاهي به عوامل توليد فيلم:
خلاصه داستان فيلم:
داستان فيلم از جايي شروع ميشود كه "سروان كالتر استيونز" خلبان بالگرد ارتش آمريكا در افغانستان، ناگهان خود را بر روي صندلي قطار مي بيند كه در مقابل زنی نشسته است.
آن زن او را "شان" صدا مي كند و شروع به صحبت با او مينمايد. سروان با حالتي شوكه و سردرگم اطرافش را نگاه مي كند ولي متوجه اتفاقاتي كه در حال وقوع است، نميشود.
او به طور اتفاقي خود را در شيشه قطار نگاه ميكند و چهره اي متفاوت را ميبيند. بعد از چند دقيقه قطار توسط بمبي منفجر شده و بعد از آن سروان استيونز خود را در جايي به نام "قلعه بليگارد" مي يابد.
او متوجه مي شود كه دو ماه پيش در عمليات نظامي كشته شده و در حال حاضر در دستگاهي به نام «سورس كُد» نگهداري می شود و با آن دستگاه بخشي از مغزش فعال مانده است.
او توسط اين دستگاه به گذشته فرستاده می شود تا در هشت دقيقه فرصت خود بمب گذار را پيدا كند. اين عمليات چندين مرتبه تكرار مي گردد تا او عامل بمب گزاري را پيدا کرده و به سازمان عملياتي اين پروژه معرفي می نمايد. رئيس پايگاه بليگارد شخصي است به نام "دكتر راتلج" پشت سر "سروان گودوين" ظاهر شده و دستورات لازم را مي دهد.
در سكانسي از فيلم "استيونز" در "قلعه بليگارد" از "گودوين" درباره اتفاقاتی که در حال افتادن است، سوال مينمايد و "راتلج" در جواب درباره مكانيزم هاي كوانتومي و جبر سهمي صحبت مي كند.
نمودار زمانی (Time Line) فوق برای درک بيشتر فيلم به تصوير کشيده شده است.
در واقع رفت و برگشت ها در اين ريل زمانی که به خوبی توسط حرکت يک قطار به نمايش درآمده، نشان دهنده سير بين دو زمان مي باشد و طبق ديالوگ های فيلم، سروان کالتر مانند يک عقربه ساعت است که به اندازه هشت دقيقه به عقب برگردانده می شود؛ در واقع اين نمودار نمايشگری است از سفرهای رفت و برگشت سروان استيونز بين دنيای واقعی و دنيای ذهنی.
سپس "راتلج" درباره "منبع كد" به او توضيح ميدهد. وی مي گويد: «وقتي يك لامپ خاموش ميشود تا مدتي بعد هنوز نور دارد چرا که با يك تأخير، اثري از هاله نور است.
مغز هم همين طور است، قسمت الكترومغناطيس اش حتي بعد از مرگ مقداري شارژ دارد و مدارها همچنان باز هستند. در عين حال خاطرات كوتاه مدت مغز تقريباً هشت دقيقه به طول مي انجامند؛ مثل دوربينهاي امنيتي در فروشگاه ها كه فقط قسمت آخر فعاليتشان را روي هارد ضبط مي كنند. حالا در تركيب اين دو پديده، يعني مدارهايي كه در مغز فعال هستند و بانك اطلاعاتي خاطرات كه هشت دقيقه اياند، "منبع كد" ما را قادر مي سازد كه اين دو را روي هم بياندازيم.
در ادامه به او يادآور مي شود كه: «تو در جسم "شان فنترز" هستي كه در قطار كشته شده است.»
بعد از اين "كالتر" متوجه مي شود که بدنی مرده و ذهني نيمه فعال دارد و در دنيای خيال به آن قطار باز می گردد و از اينجا به بعد تلاشش را برای پيدا کردن بمب گذار دو چندان می کند.
در این میان بازي "جيكوب بنجامين" يهودی، در نقش استيونز از نكات جالب اين فيلم است.
او در نقش يك سرباز آمريكايي شجاع و فداکار، جان ميليونها انسان را نجات مي دهد و شخصيتی مثبت و دوست داشتني از خود به جای می گذارد.
استيونز کسی است که چه به هنگام زنده بودنش و چه در زمان مرگش، نجات دهنده دنيا است.
شخصیت دیگر فیلم "دكتر راتلج" است که جفري رايت نقش آن را ایفا می کند.
انتخاب نام "دكتر راتلج" در فيلم براي "جفري رايت" را مي توان در چند مورد بررسي نمود:
1. "ادوارد راتلج"؛ وی متولد 23 نوامبر، 1749 (تاريخ مرگ 23 ژانويه 1800) سياستمدار آمریکايی و جوان ترين امضاء کننده اعلاميه استقلال ايالات متحده آمریکا بود .
2. "جان راتلج"؛ برادر ادوارد راتلج (متولد 17 سپتامبر، 1739 تاريخ مرگ 23 جولای1800) سياستمدار آمریکايی، قاضی و اولين فرماندار کارولينای جنوبی پس از امضای اعلاميه استقلال بود.
3. در تاريخ فلسفه، دايرة المعارفي به نام "دايرة المعارف فلسفی راتلج" وجود دارد كه در آن به تمام فلاسفه پرداخته شده است. تاريخ فلسفه "راتلج" چکيده تاريخ فلسفه غرب، از قرن ششم قبل از ميلاد تا زمان حاضر است و هدفش بحث و بررسی پیرامون تمام پيشرفت های اصلی و مهم فلسفی است و در همین جهت صفحات زیادی از این مجموعه به دانشمندانی از بزرگان فلاسفه اختصاص داده شده است.
تاریخ فلسفه غرب "راتلج" شامل ده جلد می باشد و موضوعات و نویسندگان آن به این قرار است:
· از آغاز تا افلاطون (س. س. و. تيلِر)
· فلسفه يونانی مآبی و آغاز قرون وسطی (ديويد فورلی)
· فلسفه قرون وسطی(جان مارنبو)
· رنسانس و عقلگرايی قرن هفدهم(ج. ه. ر. پارکينسن)
· فلسفه انگليسی و عصر روشنگری(استوارت براون)
· عصر ايده آليزم آلمانی(رابرت سالمن و کاتلين هيگينز)
· فلسفه قرن نوزدهم(س. ل. تِن)
· فلسفه قارهای(ريچارد کارنی)
· فلسفه علم، فلسفة منطق و فلسفه رياضی(س. ج. شنکر)
· فلسفه معنا، فلسفة شناخت و فلسفه ارزش(جان کنفيلد).
در مجموع انتخاب نام "راتلج" برای هنرپيشه مذکور را می توان به موارد فوق الذکر مرتبط دانست.
"دکتر راتلج" در فيلم، مسئول اصلی پروژه "سورس کد" است و اين ماموريت را به نمايندگی از وزارت دفاع آمریکا بر عهده دارد.
با توجه به گزاره های بالا می توان "دکتر راتلج" را يک سياستمدار و نخبه سياسی ناميد که با اختراع دستگاه "سورس کد" امنيت کشورش را تضمين نموده است.
مؤلفه های استراتژيک فيلم:
می توان از هسته اصلی فيلم به سه مؤلفه مهم "جهان موازي"، "آواتاريسم" و "اتوپيای ذهنی" در ذيل انديشه ماترياليسم و داروينيسم اشاره نمود:
1. جهان موازی(Parallel Universe)
"سورس كد" همچون فيلم های سرآغاز(Inception) و آواتار(Avatar) در راستاي ایده جهان موازي و به دست گرفتن و کنترل اذهان ساخته شده است.
در اينگونه فيلم ها اغواگری به طور ماهرانه ای به نمايش در می آيد و مخاطب به خوبی به سمت اهداف مورد نظر هدايت می شود. اغواگری اين فيلم ها که در آثاری نظير سرآغاز و ماتريکس متبلور شده است، از اولويت های اصلی سازندگان آن می باشد. پروار نمودن ذهن و تمرکز بسيار زياد بر روی اين مقوله در فيلم "سورس کد" به وضوح قابل مشاهده است.
استفاده از عناصر و سيستمهاي موجود براي اتوپياسازي ذهني در مقابل عالم آخرت از اهداف ساخت اين قبيل فيلم هاست. ژنرال "دوايت آيزنهاور"، رئيس جمهور ايالات متحده آمریکا در سال های اوليه جنگ سرد در یک سخنرانی چنين اعلام می کند: «ما به هيچ وجه قصد نداريم که در جنگ از طريق فشار و اعمال زور بر قلمرو يا ناحيه ای مسلط گرديم. هدف ما به مراتب عميق تر، فراگيرتر و کامل تر است. ما در تلاشيم تا جهان را از راه های مسالمت آميز از آن خود گردانيم... ابزارهايی که برای گسترش اين واقعيت استفاده می کنيم، به ابزارهای روانی مشهورند، اما از لحاظ اينکه اين کلمه چه کاری قادر است انجام دهد، هيچ نگرانی به خود راه ندهيد. جنگ نرم در واقع اذهان و اراده های افراد را مورد هدف قرار می دهد...».
بايد يادآور شد كه غرب با ساخت آثار متعدد سينمايی و تلويزيونی از جمله سريال فرينج(Fringe) و فيلم سينمايی سرآغاز(Inception) ساخته كريستوفر نولان به دنبال تئوريزه كردن مفهموم جديدي به نام "جهان موازي(Parallel Universe)" است.
بر این اساس نگاه غرب بر مبناي مفهوم جديدی به نام دنياسازي(World Building) بنا شده است و در چهارچوب "جهان موازي" و "جهان نخست" در پي ساختن اتوپيای ذهني با توسل به ابزارهايي نظير خواب، توهم، تخيل و رويا است.
موضوعی که به خوبی در آثار جديد نمايشي قابل رويت می باشد؛ جهان موازي يا عالمي كه در ذهن انسانها شكل مي گيرد، در واقع نمودي از قدرت نرم است كه پيش از اين توسط تئورسين معروف آمریکايي، "ژوزف ناي" مطرح شده است.
به واقع فيلم سه گانه ماتريکس اولين نمونه در اين ژانر است که با آغاز قرن بيست و يک ميلادی انديشه پست مدرن "جهان موازي" را به طور جدي مطرح نمود.
از سال 1999 میلادی ساخت سيل گونه اين نوع فيلم ها در دستور کار قرار گرفت و فيلم «سورس كد» يکی از اين دست فيلم هاست؛ در اين فيلم منازعه فکری(قدرت نرم) برای بقاي تمدن و نجات بشر از تروريستها به خوبی به تصوير كشيده شده است.
کارکرد مقوله جهان موازی در اين آثار رسانه ای، از بين بردن باور به غيب و عالم آخرت است. به همين جهت تاکيد بيش از حد بر ماده گرايي و مادی انگاشتن روح سبب می شود تا بشر غيب ستيز به هر پديده ای رنگ دنيوی ببخشد و ذهن را به عنوان تنها ابزار سعادت و مسير خوشبختی بشناسد؛ موضوعی که در تمامی فيلمهايي كه موضوع آن معطوف به "جهان موازي" و "انتقال در زمان" است، ميتوان اين جريان از پيش طراحي شده را مشاهده نمود.
"سروان كالتر" در اين فيلم همچون "ماتريكسی ها" به "جهان موازي" سفر کرده و در آن سفر هشت دقيقهاي ماموريت خود را به سرانجام می رساند و در نهايت جلوي عمليات تروريستي را می گيرد. در بخشي از فيلم، "دكتر راتلج" به "كالتر" مي گويد: «"منبع کد" سفر زماني نيست بلكه بالاتر از آن، يك انتقال زماني است».
او در اين سكانس به خوبي انتقال يك انسان از جهان را توضيح مي دهد و آن را ساخته و پرداخته ذهن ميداند.
تفكر ماترياليسم و ماده گرايي در جهان موازي در پي القاي عدم وجود معاد است كه در اين جمله به خوبي مي توان آن را مشاهده نمود.
انساني كه در اسارت ماترياليسم قرار بگيرد چون روح را نميبيند _ به دليل آنكه اين مكتب اصالت را به ديده ها و محسوسات ميدهد و هر آنچه را که قابل رويت نيست، نمی پذيرد _ معاد را نفي مي کند و مبتني بر اين انديشه رفته رفته وجود خداوند را نيز منکر می شود.
در مجموع مي توان فيلم "سورس كد" را فيلم شاخص سال 2011 میلادی در حوزه "ذهن" نام برد؛ موضوعی كه نه تنها يك کشور بلکه نجات جان ميليونها انسان را در گرو ذهن "كالتر" که يك سرباز آمريكايي و هنرپيشه ای يهودي الاصل است، قرار می دهد.
2. آواتاريسم(Avatarism):
موضوع ديگر فيلم، آواتارسازي است؛ "سروان كالتر" بعد از بيدار شدن از خواب، خود را در مقابل زنی به نام "كريستينا" ميبيند و زن مدام او را "شان" صدا مي كند. هر چند كه آواتارسازي در اين فيلم ضعيف به تصوير كشيده شده است، اما لازم است به آن پرداخته شود. "سروان كالتر" در جسم "شان" بايد بمبگذار را پيدا كند، به همين جهت سازمان امنيت ملی آمریکا "کالتر" را مامور يافتن آن می کند، اما در اين ميان به دليل ايجاد فضاي دراماتيك در فيلم، ميان "شان" و "كريستينا" رابطه عاطفي شکل مي گيرد و بنابراين "شان" ماموريت خود را براي نجات "کريستينا" تغيير مي دهد.
"استيونز" در كالبد "شان" همچون زندگي ديگرش نقش آفريني می كند، او مي تواند عاشق شود، نوشيدني بخورد و هر كار ديگري را انجام دهد. با توجه به اينكه او با نيم تنهاي در دستگاه نگهداري مي شود و در آن لحظات زندگي دومي دارد. "کالتر" بعد از پيدا كردن بمبگذار و دادن مشخصات او به "قلعه" از "سروان گودوين" خواهش مي كند كه او را دوباره به قطار برگرداند و با برگشتن دوباره به قطار بمب را خنثي كرده و جلوي انفجار قطار در عالم موازي را مي گيرد.
او بعد از موفقيت عمليات در عالم موازي در يك مكث كوتاه زماني به قبل از انفجار قطار باز مي گردد و پس از نجات قطار به زندگی در جهان موازی و در کالبد "شان" ادامه می دهد.
3. اتوپيای ذهنی(Mental Utopia):
سومين مؤلفه استراتژيک فيلم مفهومی است به نام "اتوپيای ذهنی" که در آن قهرمان داستان با نجات جهان آن هم در ذهن خود، سبکی از زندگی عاری از زشتی ها و پلشتی ها را تجربه می کند. القايي که در سکانس پايانی فيلم با به تصوير کشيدن شادی مسافران قطار و بوسه عاشقانه "شان" و "کريستينا" به مخاطب حقنه می شود و ادامه يافتن حيات انسان پس از مرگ مادی، در دنيا و يا مدينه فاضله ای است که خود در ذهن خويش ترسيم کرده است. فلذا آينده سرشار از سعادت و نيکبختی از آن کساني است که ذهنی فعال و پويا داشته و خود را در رفت و آمد ميان دنياهای متعدد می يابند.
خط تعليق فيلم:
خط تعليق اصلي فيلم: تبيين سرنوشت سروان كاتلر استيونز.
خط تعليق فرعي1- موفقيت يا شکست سروان کاتلر استيونز در شناسايي بمبگذار.
خط تعليق فرعي2- موفقيت يا شکست پروژه سورس کد.
خط تعليق فرعي3- تبيين سرانجام رابطه عاطفی "شان" و "کريستينا".
بستر تعليق فيلم:
بستر تعليق فيلم، جهان موازي يا همان جهان ساخته و پرداخته ذهن است که در آن ذهن استيونز هر هشت دقيقه به عالم موازی رفته تا بتواند بمب گذار را پيدا کند. او بعد از موفقيت در مأموريت خواهش می کند که دوباره برای نجات آن قطار بازگردد اما ابتدا اين اجازه به او داده نمي شود، چرا كه قطار منفجر شده و آن چيزهايي كه وی ديده است، فقط در ذهن اوست و قطار منفجر شده قابل برگشت دادن نيست. البته او در نهايت با همکاری "سروان گودوين" موفق مي شود به قطار بازگردد و بمب را خنثي كند. بعد از آن "كالتر" پيامي به "گودوين" ارسال می کند که قبل از انفجار قطار به "گودوين" مي رسد و چنين است: «اين دستگاه، بسيار پيشرفته تر از آن چيزي است كه شما فكر مي كنيد، شما الان مي خواهيد مرا براي ماموريتي آماده كنيد، اما من و تو توانستيم جلوي يك فاجعه را بگيريم.»
بر این اساس می توان جابجايی دائم بين دو دنيای واقعی و ذهنی را بستر اصلی فيلم دانست؛ بستری که به واسطه حرکت های متناوب بين دو دنيا و يا دو بازه زمانی متفاوت برای نجات دنيای نخست و همچنين واقعيت بخشيدن به دنيای دوم يعنی دنيای ذهنی به خوبی به نمايش در آمده است.
به این ترتیب پروژه عالم موازی و اتوپیای ذهنی در قالب فيلمهايي نظير "سورس کد" در صدد از بين بردن حيات طيبه و غايي انساني است و از اين رهگذر تمامی باورهای معنوی انسان را نشانه رفته است. چرا که پايبندی به انديشه الهی و آگاهی نسبت به اعمال، از لوازم سبک زندگی اسلامی است و نگاه عقبی نگر راهی است برای تجلی اراده حق بر حيات و ممات انسانها، در حالی که دنيای مدرن لوازم تحقق خود را در جدايي از خدامحوری و غيب باوری می بيند.
از این رو بشر مدرن با تحديد نهايت خود در دنيا، به جهت کاستی های موجود در آن، به دنبال حربه ای است تا سعادت و خوشبختی غايي را به زعم خود رقم زند و چون از باور به غيب بازمانده، دنيايي خيالی و وهم گونه برای خود متصور است تا در سايه آن به آرامش دست يابد.
فيلم "سورس کد" به کارگردانی "دانسن جونز" يکی ديگر از کارهای شبه ماتريکسی و اينسپشنی است که در جهت مدينه فاضله يا همان اتوپيای خيالی مدرن تصوير شده است. البته اين فيلم را نبايد با نام کارگردان آن شناخت زيرا او سابقه درخشانی در سينمای هاليوود ندارد؛ به این ترتیب مغز متفکر ساخت اين فيلم را بايد "مارک گوردون" تهيه کننده فيلم دانست که سابقه ای طولانی در ساخت اين قبيل فيلم ها دارد که البته مهمترين آنها، فيلم جنجالی"2012" است.
نزديکترين فيلم به "سورس کد"، فيلم "اينسپشن" است؛ به دليل آن که هر دوی اين فيلمها از خواب شروع شده و در نهايت به يک دنيای ذهنی می رسند.
فيلم هایی که با هدف قرار دادن ذهن و قلب جهانيان برآنند تا با فرو بردن چنگال های جهل و نابخردی بر پيکره باورهای الهی و فطری، کارکرد متفکرانه و متدبرانه را از انسان بازستانند و در بستر اين تاريک سازی ذهنی و قلبی، حيات خبيثه يعنی سبک زندگی آمریکايي را محقق سازند.
در مجموع جهت دهی به انديشه ها برای لائيسيته کردن سبک زندگی تمامی بشر و گستردگی روز افزون آن توسط فيلمها و سريال های پرهيجان با تکنيک های سمعی و بصری پيچيده، از تاکتيک های جهانی برای بی تفاوت کردن مردم نسبت به اعتقادات دينی و مذهبيشان است.
در این راستا از آنجا که امپراطوری عظيم رسانه ای
برای رسيدن به هدف خود از هر حربه ای استفاده می کند، اين جبهه ضد الهی با زدودن
هرگونه تفکر و تعقل از ذهن بشر و جايگزين ساختن آن با توهم و تخيل، اعتقاد و باور
به غيب و عالم آخرت را از انسان می گيرد.